1 دگر گفتش بگو کز ذات قادر چه اول گشت ای استاد، ظاهر
2 چو ذاتش اولین را رهنمون شد دگر ز اول چه ظاهر گشت و چون شد
3 دگر بر گوی تا آدم که باشد پس از آدم دگر خاتم چه باشد
1 دگر گفتش بگو کاین چرخ دوار چرا گردانست دایم همچو پرگار
2 زمین بهر چه دایم در سکون است طریق آگهی زین هر دو چون است
1 پری رو گفتش از دیوانه خویش نرنجم نیست چون در خانه خویش
2 سخن در سر خوشی باید چنان گفت که در هشیاری آن با سر توان گفت
1 شباهنگام کان آهوی غماز برفت از دیده با صد عشوه و ناز
2 از آن غم شد فلک را گریه غالب چو خون شد سر به سر چشم کواکب