1 دگر گفتش بگو کز ذات قادر چه اول گشت ای استاد، ظاهر
2 چو ذاتش اولین را رهنمون شد دگر ز اول چه ظاهر گشت و چون شد
3 دگر بر گوی تا آدم که باشد پس از آدم دگر خاتم چه باشد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نشسته بود روزی شاه خوشدل طمع بسته که گردد کام حاصل
2 که ناگه پیکی آمد تیز چون باد به پیش خسرو اندر خاک افتاد
1 دوم پند آنکه با نادان مشو یار که از نادان، کشی اندوه بسیار
2 ز نادان، عاقل آن به کو گریزد که از او جز سیه رویی نخیزد
1 چو مریم را سر آمد عمر، خسرو طلب کرد از بزرگان همسر نو
2 بزرگانی که بودندش ملازم همه یکسر بدین گشتند جازم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به