که زد بر یاری ما چشم زخمی از محتشم کاشانی غزل 7

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا

1 که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا که روزی شد پس از وصل چنان هجر چنین ما را

2 تو خود رفتی ولی باد جنون خواهد دواند از پی بسان شعلهٔ آتش من مجنون رسوا را

3 تو خود رو در سفر کردی ولی صحرا سپر کردی به صد شیدائی مجنون من مجنون شیدا را

4 فرس آهسته ران کاندر پیت از پویه فرسوده قدمها تا به زانو گمرهان دشت پیما را

5 شب تاریک و گمراهان ز دنبال تو سر گردان برون ار از سحاب برقع آن روی مه آسا را

6 خطر گاهیست گرد خرگهت از شیشهای دل خدا را بر زمین ای مست ناز آهسته نه پا را

7 چو میرد محتشم دور از قدت باری چو باز آئی به خاکش گه گهی کن سایه گستر نخل بالا را

عکس نوشته
کامنت
comment