آنکه هرگز سوی من چشم رضائی از کمال خجندی غزل 302

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

آنکه هرگز سوی من چشم رضائی نگشاد

1 آنکه هرگز سوی من چشم رضائی نگشاد یارب از چشم بد خلق گزندش مرساد

2 مرحبانی طعم بود ازو در همه عمر سعی بسیار نمودم ولی دست نداد

3 سالها رفت که خالی نیم از یاد کسی که نباید همه عمرش ز من دلشده باد

4 آید آن روز که خواهد لب شیرین ای دل عذر آن داغ که بر سینه فرهاد نهاد

5 من ز دست غم او گر چه فتادم از پای هیچ کاری به جهان خوشتر ازینم نفتاد

6 دل هلال تن خود خواست غمش آمد و گفت مخور این غم که منت زود رسانم بمراد

7 دوش میگفت فراق رخ جانان به کمال که هنوزت رمقی هست ز جان شرمت باد

عکس نوشته
کامنت
comment