- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه هرگز سوی من چشم رضائی نگشاد یارب از چشم بد خلق گزندش مرساد
2 مرحبانی طعم بود ازو در همه عمر سعی بسیار نمودم ولی دست نداد
3 سالها رفت که خالی نیم از یاد کسی که نباید همه عمرش ز من دلشده باد
4 آید آن روز که خواهد لب شیرین ای دل عذر آن داغ که بر سینه فرهاد نهاد
5 من ز دست غم او گر چه فتادم از پای هیچ کاری به جهان خوشتر ازینم نفتاد
6 دل هلال تن خود خواست غمش آمد و گفت مخور این غم که منت زود رسانم بمراد
7 دوش میگفت فراق رخ جانان به کمال که هنوزت رمقی هست ز جان شرمت باد