- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی که در رهش از پا و سر خبردار است نه عاشق است که در بند کفش و دستار است
2 غمی به گرد دلم جلوهگر شده که از آن غباری ار بنشیند بر آسمان بار است
3 بدیگران ببر ای باد بوی نومیدی که در خرابهٔ ما زین متاع بسیار است
4 بر آستانه او عاشقانه جان درباخت رضی که در غم عشقش هنوز بیمار است