آنکه در عالم ثنایش از جهان ملک خاتون غزل 916

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

آنکه در عالم ثنایش کرده ام

1 آنکه در عالم ثنایش کرده ام جان فدای خاک پایش کرده ام

2 من خیال روی آن زیبا نگار در درون دیده جایش کرده ام

3 رای او بر خون ما گر هست و نیست من ز جان فرمان رایش کرده ام

4 گر بداند آن نگار بی وفا من چه سربازی برایش کرده ام

5 گر رضا بر خون ما دادست یار من ز جان عین رضایش کرده ام

6 ترک عمر و جان و صبر و هوش و عقل ای عزیزان در وفایش کرده ام

7 درد دل تا چند گویم در جهان بس تحمّل بر جفایش کرده ام

عکس نوشته
کامنت
comment