کیست کز عشاق پیغامی رساند یار را از جامی غزل 34

کیست کز عشاق پیغامی رساند یار را

1 کیست کز عشاق پیغامی رساند یار را وز فراموشان دهد یاد آن فرامش کار را

2 شد دلم آزرده زخم غم هجران کجاست مرهم وصلی که از دل چیند آن آزار را

3 ز اشک خونین سرخرویی هاست پیش مردمم حق گزاری چون کنم این دیده خونبار را

4 خون ازان گریم ز هجر او که در خون غرقه به دیده کو لایق نباشد دولت دیدار را

5 پار گفت آن مه برایم با تو خوش سال دگر شد چنان امسال کاندر خواب جویم پار را

6 بهر خود نام سگ آن در نخواهم عاریت چون پسندم بر شعار دولتش این عار را

7 سر به بالین جدایی دید جامی را طبیب گفت جز مردن علاجی نیست این بیمار را

عکس نوشته
کامنت
comment