- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 احتراز از عشق کی باشد دل دیوانه را؟ شعله، از مستی بود مهتاب، این پروانه را
2 دل چو دارد مایه ای از عشق، یک داغش بس است گرم سازد فصل تابستان چراغی خانه را
3 ناله ی دل در سر زلف سیاهش دور نیست گر چو موسیقار در فریاد آرد شانه را
4 کار بر قانون ساقی کن در ایام بهار ترجمان داری، نهی گر بر زمین پیمانه را
5 چرخ کج رفتار کی دارد غم افتادگان از پریشانی نقش پا، چه غم دیوانه را
6 دلفریبی را تماشا کن که مرغ نامه بر دام پندارد ز شوق او کبوترخانه را
7 آنکه بر من گل نمی زد پیش ازین از دوستی می زند اکنون به چوب گل من دیوانه را
8 هیچ کس از کاروبار خویش ناخشنود نیست هدهد قواده تاج سر شمارد شانه را
9 بیفغان در حلقهٔ ما بیدلان نتوان نشست منصب بلبل بود در بزم ما پروانه را
10 گرچه گستاخی ست با پیر مغان، اما سلیم نقلدان بایست باشد طاقها میخانه را