آنکه از درد دل خود بفغانست از هلالی جغتایی غزل 267

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

آنکه از درد دل خود بفغانست منم

1 آنکه از درد دل خود بفغانست منم وانکه از زندگی خویش بجانست منم

2 آنکه هر روز دل از مهر بتان بردارد چون شود روز دگر باز همانست منم

3 آنکه در حسن کنون شهره شهرست تویی وانکه در عشق تو رسوای جهانست منم

4 آنکه در صومعه چل سال شب آورد بروز وین زمان معتکف دیر مغانست منم

5 در غمت گر چه بیک بار پریشان شده دل آنکه صد بار پریشان تر از آنست منم

6 عاشقان تو همه نامی و نشانی دارند آنکه در عشق تو بی نام و نشانست منم

7 عاقبت همچو هلالی شدم افسانه دهر آنکه هر جا سخنش ورد زبانست منم

عکس نوشته
کامنت
comment