ای که در تدبیر دنیای دنی بس مایلی از سعیدا غزل 570

ای که در تدبیر دنیای دنی بس مایلی

1 ای که در تدبیر دنیای دنی بس مایلی حق زیادت رفته و مشغول فکر باطلی

2 در ره کج می روی چون مار با صد پیچ و تاب در طریق راستی ای کهل کاهل، کاهلی

3 نقش می بینی ز دنیا بی خبر از باطنش می دوی این ما را در پی، چو طفل از جاهلی

4 از شمار نقره و زر می شود دستت سیاه تا چه خواهد کرد مهرش چون کند جا در دلی

5 می کشی چون سرو قد مغرور می گردی به خود لیک واقف نیستی از آن که بس بی حاصلی

6 نقش بر دیوارهٔ دل بسته ای صد آرزو در پی هر آرزو داری خیالی باطلی

7 حب درویشان که مفتاح سرای جنت است داده ای از دست، در فکر سرا و منزلی

8 هر چه هستی با خدای خویشتن مشغول باش ز این دو صورت نیست بیرون ناقصی یا کاملی

9 مشکلت آسان نمی گردد سعیدا هیچ گاه تا تو در تدبیر آسان گشتن این مشکلی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر