کی به دل آرم خیال آشیان خویش از سلیم تهرانی غزل 64

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

کی به دل آرم خیال آشیان خویش را

1 کی به دل آرم خیال آشیان خویش را کز قفس بیرون نمی خواهم فغان خویش را

2 همچو مجنون ناتوانی از کجا، عشق از کجا یافت در صحرا مگر دیوانه جان خویش را؟!

3 در گلستان محبت، عاقبت چون فاخته بر سر سروی نهادم خان و مان خویش را

4 نام آن لب بردم و شد عمرها کز ذوق آن می مکم چون غنچه اطراف دهان خویش را

5 ای هما، از پهلوی خود کن قناعت همچو من آخر از بهر که داری استخوان خویش را

6 آب و نان دیگر نمی خواهم سلیم از روزگار همچو ساغر وقف می کردم دهان خویش را

عکس نوشته
کامنت
comment