- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی به دل آرم خیال آشیان خویش را کز قفس بیرون نمی خواهم فغان خویش را
2 همچو مجنون ناتوانی از کجا، عشق از کجا یافت در صحرا مگر دیوانه جان خویش را؟!
3 در گلستان محبت، عاقبت چون فاخته بر سر سروی نهادم خان و مان خویش را
4 نام آن لب بردم و شد عمرها کز ذوق آن می مکم چون غنچه اطراف دهان خویش را
5 ای هما، از پهلوی خود کن قناعت همچو من آخر از بهر که داری استخوان خویش را
6 آب و نان دیگر نمی خواهم سلیم از روزگار همچو ساغر وقف می کردم دهان خویش را