1 ای آنکه چو تو شهی زمانه بنزاد از جملهٔ کفر گشته جانت آزاد
2 مر مردن تو گرچه خرابیّ تن است شمشیر گزید و کرد آن را آباد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آن کس که به بندگی قرارش باشد با چون و چرای او چه کارش باشد
2 گر بنده ای اختیار در باقی کن آن خواجه بود که اختیارش باشد
1 تا رهبر تو طبع بدآموز بود بخت تو مپندار که پیروز بود
2 تو خفته به عیش و شب عمرت کوتاه ترسم که چو بیدار شوی روز بود
1 گفتم که زرخ پردهٔ عزّت بردار بسیار کس اند منتظر آن دیدار
2 نیکو سخنی بگفت آن زیبایار دیدار قدیم است برو دیده بیار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **