- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که خبر برد به بار از من مبتلای غمگین که لبش بریخت خونم به بهانه های رنگین
2 شب هجر دلفروزان چو سحر ندارد امشب تو هم ای چراغ مجلس به امید صبح منشین
3 سر ما دگر نخواهد بوجود آستانت که بخواب هم ببیند همه عمر نقش بالین
4 بسمنبران بستان ببر ای صبا پیامی که به بلبل خوش الحان مکنید ناز چندین
5 اگر آیدم به خلوت چو تو سرو گلعذاری نکنیم میل صحرا و تفرج ریاحین
6 دل ازین کمند سودا عجب ار خلاص یابد مگر آنکه تو گشانی گرهی ز زلف مشکین
7 چه غریب التفاتی به کمال اگر نمانی که کنند پادشاهان نظری به حال مسکین