که بر زلف سنبل زد این تاب‌ها از آشفتهٔ شیرازی غزل 37

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

که بر زلف سنبل زد این تاب‌ها

1 که بر زلف سنبل زد این تاب‌ها که داد به گلبرگ این آب‌ها

2 که افکند پرتو به آتشکده که ابرو نموده به محراب‌ها

3 که سودا به زلف نکویان نهاد که از لعلشان ساخت عناب‌ها

4 به طاووس‌ها چتر الوان که داد به کبکان که پوشید سنجاب‌ها

5 که پرورد الحان به مزمار و نای که در پرده ره داد مضراب‌ها

6 که از نیش زنبور آورد نوش که داد از صدف در خوشاب‌ها

7 کرامت نگر ساقی می‌کشان ز یک خم دهد دردها تاب‌ها

8 ز حسن ازل عشق آمد پدید فراهم شد از عشق اسباب‌ها

9 زهر ذره نورش هویدا بود چو از پنجره نور مهتاب‌ها

10 منجم بگیرد ز ذرات او چو از پرتو خور صطرلاب‌ها

11 ز یک بحر این موج‌ها خواسته است همه موج‌ها نقش بر آب‌ها

12 ز دریا نیند آگه این ماهیان فتاده ز حیرت به گرد آب‌ها

13 بود شهر علم الهی علی گشوده ز دست علی باب‌ها

14 تو آشفته سر را ازین در مپیچ دهد فیض باران نه میزاب‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment