کسی که بر لب لعل تو کامرانی یافت از مجد همگر غزل 11

مجد همگر

آثار مجد همگر

مجد همگر

کسی که بر لب لعل تو کامرانی یافت

1 کسی که بر لب لعل تو کامرانی یافت چو خضر تا به ابد عمر جاودانی یافت

2 هر آنکه دید رخت جان آشکارا دید هر آنکه یافت لبت آب زندگانی یافت

3 هر آنکه رسته دندان چون در تو گزید زجزع دامن پر لعل های کانی یافت

4 کسی که بر گل رخسار تو فکند نظر کنار خویش پر از اشک ارغوانی یافت

5 دلا مگرد پی وصل ملک ناممکن که رایگان نتوان گنج شایگانی یافت

6 لب از هوای لبت باد سرد و حسرت دید دل از لقای رخت داغ لن ترانی یافت

7 لبش مجوی که کام سکندر است و چو زو نیافت کام سکندر تو چون توانی یافت

8 به وصل خویشم برنا و چشم روشن کن کزین توانی اقبال آسمانی یافت

9 به زندگانی باقی رسان مرا به شبی کزین توانم کام از جهان فانی یافت

10 به بوی جامه نه پیری ضریر برنا شد شب وصال نه زالی ز سر جوانی یافت

عکس نوشته
کامنت
comment