کی دیدهٔ تر دارد سوزی که جگر دارد؟ از سعیدا غزل 232

کی دیدهٔ تر دارد سوزی که جگر دارد؟

1 کی دیدهٔ تر دارد سوزی که جگر دارد؟ ما در دل شب دیدیم فیضی که سحر دارد

2 حسن کرمش ظاهر در صورت عصیان شد از ابر عیان دیدیم فیضی که قمر دارد

3 جز بخل و حسد چیزی سرمایهٔ مردم نیست عیب است در این عالم آن کس که هنر دارد

4 هستی به چه می ماند در نشئهٔ این عالم بحری است حبابی را پوشیده به بر دارد

5 لخت جگری ای دل با اشک روان می کن زادی به رهش باید چون رو به سفر دارد

6 بر دیدهٔ مهرویان ای دل چه شوی حیران دزدیده ز هر چشمی او با تو نظر دارد

7 حق را به لباس حق دیدن نبود کاری در صورت باطل ها سیران دگر دارد

8 جز حق سخنی دیگر بالا نکنی ای دل حق چون سر منصورت بر دار اگر دارد

9 عمری است روان دارد خونابه ز راه چشم تا سرو قد او را دل تازه و تر دارد

10 فردا که خرام آرد آن قامت سرو ای دل از خاک سعیدا را آن روز که بردارد؟

عکس نوشته
کامنت
comment