به مردن کی جدا عاشق از از جویای تبریزی غزل 431

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

به مردن کی جدا عاشق از آن بی‌باک می‌گردد

1 به مردن کی جدا عاشق از آن بی‌باک می‌گردد غبار راه او باشد تنم چون خاک می‌گردد

2 چنان از بیم رسوایی به ضبط گریه مشغولم که از آهم هوا تا آسمان نمناک می‌گردد

3 به صد رنگینی دل در شکنج طرهٔ مشکین ترا سرهای پرخون زینت فتراک می‌گردد

4 دل غمناک گردد در چمن هر غنچه از رشکت زلبخند تو برگ گل گریبان چاک می‌گردد

5 بود جان مرا پیوند دیگر با می گلگون پس از مردن روانم آب پای تاک می‌گردد

6 بود شمع شعور از آتش خلوتگه دل‌ها چراغ این شبستان شعلهٔ ادراک می‌گردد

7 چو سرمستانه جویا پا نهم در عرصهٔ محشر به دستم نامهٔ اعمال برگ تاک می‌گردد

عکس نوشته
کامنت
comment