کسیکه رفتن ازین نشئه از جویای تبریزی غزل 410

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

کسیکه رفتن ازین نشئه در نظر دارد

1 کسیکه رفتن ازین نشئه در نظر دارد به قدر طول سفر زاد راه بردارد

2 فریب خوردهٔ دولت قرین آفتهاست زموج آب گهر کشتیش خطر دارد

3 کسیکه آن مژه گردیده تکیه گاه دلش هزار نشتر الماس در جگر دارد

4 بود نهایت سیر فغان زلب تا گوش ز دل چو ناله برآید به دل اثر دارد

5 خوش است بی سر و پایی ولی زخود رفتن زحق نمی گذرم عالمی دگر دارد

6 خون جگر زهر بن مو بی تو سر شود هر موی بر تنم زغمت نیشتر شود

7 بویش نشان زگرد رهی می دهد مرا ترسم ز سیر گل غم دل بیشتر شود

8 در باغ رنگ گل چو دل غنچه بشکند هرگه به ناز نوگل من جلوه گر شود

9 عیش شباب را غم پیری بود ز پی باشد خمار بادهٔ شب چون سحر شود

10 در سیر باغ بیشتر از خویش می روم دور از تو رنگ و بوی گلم بال و پر شود

11 گفتی دوای درد تو جویا بگو که چیست وصلت بود علاج میسر اگر شود

عکس نوشته
کامنت
comment