- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه او دست و دلت را سبب روزی کرد درگهت را در پیروزی و بهروزی کرد
2 یافت از دست اجل جان گرامیش خلاص هر کرا خدمت جانپرور تو روزی کرد
3 ای ولینعمت احرار سوی نعمت و ناز آز را داعی جود تو رهآموزی کرد
4 با جهانی کفت آن کرد که با خاک و نبات باد نوروزی و باران شبانروزی کرد
5 فضلهٔ بزم توفراش به نوروز برفت باغ را مایه به دست آمد و نوروزی کرد
6 بخت پیروز ترا گنبد فیروزهٔ چرخ تاقیامت سبب نصرت و پیروزی کرد
7 زبدهٔ گوهر آن شاه که از گوشهٔ تخت سالها گوهر تاجش فلکافروزی کرد
8 پاسبانی جهان گر تو بگویی بکند فتنه بیعدل کزین پیش جانسوزی کرد
9 وز سراپردهٔ آن شاه کز انگشت نفاذ ماه را پرده دری کرد و قبادوزی کرد
10 از شب و روز میندیش که با تست بهم آنکه از زلف شبی کرد و ز رخ روزی کرد