1 آن کس که به قدرت ز ازل نیشکر آورد هم او گرهی باز در آن نیشکر آورد
2 در قدرت او بین تو که در لیل و نهاری از خار، گل تازه و از نی شکر آورد
3 ما درد دلی از غم هجران تو داریم کان درد طبیبش به دوا گلشکر آورد
4 گفتند ترا صبر دوا گشت از آن روی تلخ است ولی میوهای همچون شکر آورد
5 با مهر رخ بسته شیرین جهان سوز خسرو به جهان عشق به روی شکر آورد