من کیستم درین دشت، آواره از سلیم تهرانی غزل 930

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

من کیستم درین دشت، آواره ی حزینی

1 من کیستم درین دشت، آواره ی حزینی صدخار رفته در پا، از هر گل زمینی

2 از شوق سجده کردن بر آستانه ی دوست هر عضو از تن من، چون گل شود جبینی

3 غافل نیم ز یادت، خاموش اگر نشینم حرف تو بر زبانم، نامی ست بر نگینی

4 تحسین کارفرما، بهتر ز مزدکار است صد معنی آفرینم، از ذوق آفرینی

5 از دیگری ست خرمن، ما را به هم چه جنگ است؟ این نکته را چه خوش گفت موری به خوشه چینی

6 جز من ز تیره بختی، در هند یافت، افسوس هر پای آستانی، هر دست آستینی

7 اینها سلیم کاکنون، من می کشم ازان زلف عمری به پیش ازینم، می گفت شانه بینی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر