سفید کرد غمت دیده های تار از حزین لاهیجی غزل 141

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

سفید کرد غمت دیده های تار مرا

1 سفید کرد غمت دیده های تار مرا بود سیاهی زلف تو روزگار مرا

2 چو شمع، سوز دل خود مرا تمام کند به دیگری نگذارد غم تو کار مرا

3 ز رستخیز نخیزد ز جا مگر که دگر هوای گرد تو گشتن بود، غبار مرا

4 ز چشم مست توام یک نظر بس است ولی هزار میکده می، نشکند خمار مرا

5 دغل مباز که هرگز خراب نتوان کرد ز فیل مست ستم، عهد استوار مرا

6 چو زلف، رشتهٔ گلدستهٔ میان تو شد وفا پر از گل حسرت کند کنار مرا

7 همیشه ریشهٔ نخلم ز گریه بود در آب سموم هجر فرو ریخت، برگ و بار مرا

8 ز تندباد نلرزد، چو شاخ سنگین شد دواست رطل گران، دست رعشه دار مرا

9 به شمع وادی ایمن گشود دیده کلیم ندیده بود مگر آتشین عذار مرا؟

10 کند شکوفه ی بادام، خار مژگانم به چشم من گذر افتد اگر، بهار مرا

11 خمار در سر و چون چشم یار بیمارم خبر دهید ز من، مست هوشیار مرا

12 خوشم که ناوک آن غمزه، خسته است حزین دل فگار مرا، جان بی قرار مرا

عکس نوشته
کامنت
comment