- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کدامین شب به خواب آن روی خندانم نمیآید که دریاهای خون از چشم گریانم نمیآید
2 مگر زد برق آهم کاروان اشک خونین را که عمری شد به طوف طرف دامانم نمیآید
3 کمانابرویی دیدم که مانند پر ناوک ز حیرانی به هم صفهای مژگانم نمیآید
4 شکفتم گل گل از داغ تنمایش و زین داغم که او هرگز به گلگشت گلستانم نمیآید
5 به پیش محرم و بیگانه غلتیدم به خون دل کسی را رحم بر حال پریشانم نمیآید
6 دمی نبود که دل از رخنههای سینه از هجرت به استقبال هر چاک گریبانم نمیآید
7 ندیدم همچو ترک چشم او قبقاج اندازی برون کس با بت برگشته مژگانم نمیآید
8 کدامین صبحدم کاندر هوای غنچهٔ لعلش چو گل چاک گریبان تا به دامانم نمیآید
9 چرا جویا نغلتد بر دل اهل سخن نظمم که بر لب غیر گوهرهای غلتانم نمیآید