-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کدام سرو به بالای دوست ماند راست بگو دلا و به بستان نظر کن از چپ و راست
2 نگاه کردم و دیدم ز دور می آمد نگار و سرو به پیشش به یک قدم برخاست
3 نه سرو بود و نه طوبی صنوبری دیدم میان باغ و یقین شد که قد دلبر ماست
4 به سرو گفت که بنشین ز پا به پیش قدم تو سرکشی به وجود منی چنین نه رواست
5 به لرزه در قدمش اوفتاد و گفت منم کمینه چاکر آن قامتت که بس زیباست
6 گل از فروغ رخت در چمن ز بار بریخت مه دو هفته بدیدش ز شرم او می کاست
7 دلم ببرد ز دست و سپرد ترک خطا به ابروی کج و زلفش که پر ز چین و خطاست
8 به غمزه خون جهانی بریخت آن دلبر دلم ببرد به دزدی ز چشم او پیداست
9 کسی به قدّ توأش دست رس کجا باشد کنون چو زیر فلک کار قامتت بالاست