- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت که برده دل ز تو ای دلبران شهر فدایت
2 غم که کرده خلل در خرام چابکت ای گل ز رهگذر که در پاخلیده خارجفایت
3 سیاست که ز اظهار عشق کرده خموشت که حرف مهر کسی سر نمیزند ز ادایت
4 اشارت که سرت را فکنده پیش به مجلس که بسته راه نگه کردن حریف ربایت
5 سفارش که تو را راز دار کرده بدین سان که مهر حقه راست لعل روح فزایت
6 گهی به صفحهٔ رو زلف مینهی که بپوشد شکسته رنگی رخسار آفتاب جلایت
7 گهی به سنبل مو دست میکشی که نگردد دلیل عاشقی آشفتگی زلف دوتایت
8 تو از کجا و گرفتن به کوی عشق کسی جا سگ تصرف آن دلبرم که برده ز جایت
9 اگر نه جاذبهٔ عاشقی بدی که رساندی عنان کشان ز دیار جفا به ملک وفایت
10 متاز کم ز نکویان سمند ناز که هستی تو از برای یکی زار و صد هزار برایت
11 به محتشم که سگ توست راز خویش عیان کن که چون جریده به آن کو روی دود ز قفایت