چه دردست این که درمانش از جهان ملک خاتون غزل 1100

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چه دردست این که درمانش ندانیم

1 چه دردست این که درمانش ندانیم چه بحرست این که پایانش ندانیم

2 نهال سروی اندر چشم ما رست که قطعاً ره به بستانش ندانیم

3 طبیبانم دوایی تلخ گفتند که ما درمان هجرانش ندانیم

4 مرا روی دل اندر کعبه ی وصل ولی حدّ بیابانش ندانیم

5 به عید روی چون خورشید و ماهش بجز جان هیچ قربانش ندانیم

6 به قول خود وفا ننمود باری به غیر از نقض پیمانش ندانیم

7 جهان خوش شد در این موسم خدا را بلای هجر آسانش ندانیم

عکس نوشته
کامنت
comment