- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه دردست این که درمانش ندانیم چه بحرست این که پایانش ندانیم
2 نهال سروی اندر چشم ما رست که قطعاً ره به بستانش ندانیم
3 طبیبانم دوایی تلخ گفتند که ما درمان هجرانش ندانیم
4 مرا روی دل اندر کعبه ی وصل ولی حدّ بیابانش ندانیم
5 به عید روی چون خورشید و ماهش بجز جان هیچ قربانش ندانیم
6 به قول خود وفا ننمود باری به غیر از نقض پیمانش ندانیم
7 جهان خوش شد در این موسم خدا را بلای هجر آسانش ندانیم