چه جان باشد به پیش چشم از جویای تبریزی غزل 127

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

چه جان باشد به پیش چشم او دل‌های سنگین را

1 چه جان باشد به پیش چشم او دل‌های سنگین را زمژگان در فلاخن می گدازد کوه تمکین را

2 بحمدالله که در بزم محبت شمع تابانم به آتش داده ام از گرم خونیها شرائین را

3 لب میگون جانان را چه نقصان از غبار خط ز رنگینی نیندازد مداد اشعار رنگین را

4 به مستی نکته پیرا می شود لعلت از آن کز هم جدا سازد می از تردستی آن لبهای شیرین را

5 ز شوخی های مژگان چشم او دارد جگر خونم خدا رحمی به دل اندازد آن مست شرابین را

6 نیندیشد دل دیوانه از جور فلک جویا چه پروا باشد از زور کمان بازوی زورین را

عکس نوشته
کامنت
comment