-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه دردست این که آرامی ندارد چه دورست این که انجامی ندارد
2 نگه کردم به دنیا ذرّه یی نیست که از خورشید اعلامی ندارد
3 ندیدم هیچ صاحب دل ندیدم که بر کف هم چو جم جامی ندارد
4 به واجب عزّتِ درویش می دار که سلطان است اگر شامی ندارد
5 مکن بر مردمِ عاشق ملامت که بیش از عاشقی کامی ندارد
6 جمادست آن به معنی جانور نیست که خاطر با دل آرامی ندارد
7 به انسان کی کند ترجیح وحشی که گردن بستۀ دامی ندارد
8 چه می خواهی نزاری را که بینی نزاری جز همین نامی ندارد
9 سری دارد فدایِ مقدمِ دوست به گردن بیش از ین وامی ندارد