-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه خوش باشد پس از هجران کشیدن ملاقاتِ عزیزان بازدیدن
2 نباید شد به غربت تا نباید سرِ دست از پشیمانی گزیدن
3 شرابِ تلخِ هجران ناگوارست ولی ناچار میباید چشیدن
4 دلی دارم که بیآرامِ جانم نمییارد زمانی آرمیدن
5 دمی ساکن نمیگردد که در بر ندارد هیچ کاری جز تپیدن
6 بلایِ عشق بس مبرم قضاییست به خیره با قضا نتوان چخیدن
7 ندارم راه ورویِ دیگر الّا اجازت خواستن، رجعت گزیدن
8 نمیدانم که خواهد بهرِ الله دمی در کوزه بختم دمیدن
9 نمیدانم به چشمِ استمالت که خواهد جانب ما بنگریدن
10 نزاری خوب رویان در کمیناند امید از ایمنی باید بریدن
11 همان بیغولهی عزلت گرفتن همان بنشستن و دم در کشیدن