چه خوش باشد پس از حکیم نزاری قهستانی غزل 980

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

چه خوش باشد پس از هجران کشیدن

1 چه خوش باشد پس از هجران کشیدن ملاقاتِ عزیزان بازدیدن

2 نباید شد به غربت تا نباید سرِ دست از پشیمانی گزیدن

3 شرابِ تلخِ هجران ناگوارست ولی ناچار می‌باید چشیدن

4 دلی دارم که بی‌آرامِ جانم نمی‌یارد زمانی آرمیدن

5 دمی ساکن نمی‌گردد که در بر ندارد هیچ کاری جز تپیدن

6 بلایِ عشق بس مبرم قضایی‌ست به خیره با قضا نتوان چخیدن

7 ندارم راه ورویِ دیگر الّا اجازت خواستن، رجعت گزیدن

8 نمی‌دانم که خواهد بهرِ الله دمی در کوزه بختم دمیدن

9 نمی‌دانم به چشمِ استمالت که خواهد جانب‌ ما بنگریدن

10 نزاری خوب رویان در کمین‌اند امید از ایمنی باید بریدن

11 همان بیغوله‌ی عزلت گرفتن همان بنشستن و دم در کشیدن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر