-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه برخیزد از این سودا کزو دایم شرر خیزد چه سود از این عمل داری کزو دایم ضرر خیزد
2 هوای نفس بگذار و حدیث عقل را بشنو که خیر از عقل میآید ولی از نفس شر خیزد
3 بهار طول امل ای دل ز دامان عمل مگسل چه میآید از آن عهدی کزو بوک و مکر خیزد
4 دگر جانوران از پیشه غیر شیر هم آمد بنازم نیستان عشق کز وی شیر نر خیزد
5 اگر نه نار ابراهیم آمد گلشن رویت چرا اندر میان آتشش گلهایْ برخیزد
6 بیا موسی به کوی عشق وارنی گوی خوش بنشین چه کوهست اینکه هر شب نخل طورش از کمر خیزد
7 نشاید خواندنش بستان چه فرقست از بیابانش چو بید از بوستانی گر درخت بیثمر خیزد
8 سپر سازند در میدان چو خیزد از کمان پیکان حذر کن ای دل از تیری که از شست نظر خیزد
9 جهان دریای پرموج است و رخت ازو به ساحل بر اگر از قعر این دریا همه لعل و گهر خیزد
10 بود پیدا که داری آتشی چون شمع پنهانی از این دودی که آشفته تو را هرشب ز سر خیزد
11 به دفتر وصف حیدر مینویسی و عجب نبود تو را گر از نی خامه همه قند و شکر خیزد