- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه کم شود ز تو ای مه که برمنت گذر افتد که با بروزنم از رویت آفتاب در افتد
2 شبی که بر سر کویت کنیم اشک فشانی نظاره کن که ثریا به منزل قمر افتد
3 دلم حدیث میانت بی شنید و هنوزش نه ممکن است به این نکته دقیق در افتد
4 بدل بگوی که رحمی بکن به حال ضعیفان وگر نه سنگ بدگان آبگینه گر افتد
5 تو تیغ بر کش و ناوک بدست غمزه رها کن که این خدنگ ازو بر نشانه کارگر افتد
6 من از لیت نتوانم که جانه برم به سلامت بمیرد آخر کار آن مگس که در شکر افتد
7 همه خیال تو بندد کمال خسته به محمل چو سوی منزل خاکش عزیمت سفر افتد