1 هرجا که جمال یار پرتوفکن است نیکوست، اگر خلوت اگر انجمن است
2 فیض ار طلبی، چشم دل از یار مپوش تا آینه دارد به چمن رو، چمن است
1 در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
2 بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت این دام روان حاجت صیاد ندارد
1 کرده بیهوشم خیال آن دو چشم میپرست همتی ای بادهپیمایان که کارم شد ز دست
2 بر سر مال جهان سودای درویش و غنی دست چون بر هم دهد؟ این تنگچشم، آن تنگدست