هر کجا حیرانم اندر چشم از محتشم کاشانی غزل 64

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی

1 هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی روی در هرکس که دارم قبلهٔ جانم توئی

2 گرچه در بزم دگر شبها چو شمعم در گداز آن که هر دم می‌کشد از سوز پنهانم توئی

3 گرچه هستم موج خور در بحر شوق دیگری آن که از وی غرقه صد گونه طوفانم توئی

4 گرچه خالی نیست از سوز بت دیگر دلم آن که آتش می‌زند در ملک ایمانم توئی

5 گرچه بنیاد حضورم نیست زان مه بی‌قصور جنبش افکن در بنای صبر و سامانم توئی

6 گرچه زان گل همچو بلبل نیستم بی‌نالهٔ غلغل‌افکن در جهان از آه و افغانم توئی

7 گرچه نمناکست زان یک دانهٔ گوهر دیده‌ام قلزم انگیز از دو چشم گوهر افشانم توئی

8 گرچه می‌آلایم از دیدار او دامان چشم گل‌رخی کز عصمت او پاک دامانم توئی

9 گرچه جای دیگرم در بندگی چون محتشم آن که او را پادشاه خویش میدانم توئی

عکس نوشته
کامنت
comment