-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آبی کجاست کآتش عشقم جگر بسوخت و ین برق جانگداز همه خشک و تر بسوخت
2 مرغ سپیده دم که خبر داد از توام اکنون نمی دهد مگرش بال و پر بسوخت
3 باید که شمع را نرسد باد و آتشی پروانه ضعیف چه باشد اگر بسوخت
4 بازم بسوخت آتش هجران نو جگر دیدی چگونه سوخت به بادی دگر بسوخت
5 دوشم بگوشه نظری کردهای عزیز نازک دل عزیز تو بر ما مگر بسوخت
6 گفتم که سوز آتش دل کم شود به اشک این سوز کم نگشت از آن هم بتر بسوخت
7 می سوخت بار شیع گدازان و پس کمال از شمع اندکی و ازو بیشتر بسوخت