1 من این دل بسته را کجا خواهم برد ور صاف مرا نیست کجا خواهم دُرد
2 گر نوش کنم هزار دریا هر روز حقا که ز دَردِ تشنگی خواهم مرد
1 هر که درین دیرخانه مرد یگانه است تا به دم صور مست درد مغانه است
2 ور به دم صور باهش آید ازین می نیست مبارز مخنث بن خانه است
1 در دلم بنشستهای بیرون میا نی برون آی از دلم در خون میا
2 چون ز دل بیرون نمیآیی دمی هر زمان در دیده دیگرگون میا
1 ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است
2 نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند