کجا شد آنکه شب آن مه به خانه من بود از جامی غزل 155

کجا شد آنکه شب آن مه به خانه من بود

1 کجا شد آنکه شب آن مه به خانه من بود نهاده گوش رضا بر فسانه من بود

2 ز بس که بر رخ او می زدم ترانه شوق سماع مجلسیان بر ترانه من بود

3 کبوتر حرم بزم عشرتش بودم درآن حرم می و نقل آب و دانه من بود

4 همی زد آتش او از دلم زبانه و شمع زبان کشیده به شرح زبانه من بود

5 نشانه ساخت دلم را به پیش غمزه خویش چه تیرها که ازو بر نشانه من بود

6 اشارتی که به اسرار ناز بود و نیاز همین میانه او و میانه من بود

7 رواج گفته جامی که می گذشت آنجا ز گرمی نفس عاشقانه من بود

عکس نوشته
کامنت
comment