- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کجا باشد چو تو شوخی کماندار و کمند افکن شکرگفتار و شیرین لب سمن رخسار و سیمین تن
2 خرامان هر کجا باشی رخ ما و کف آن پا سواره هر طرف رانی سر ما و سم توسن
3 سپاهی کشته شد هر گوشه ای تیر نظر مگشا جهانی فتنه شد هر جانبی طرف کله مشکن
4 به صد خواری سرم افتاده در میدان عزیزش کن زکات حسن را چون گوی یکبارش به چوگان زن
5 دهان پر شعله شوق است و لب از آه می بندم که می ترسم سیه گردد جهان از دود این روزن
6 فدایت باد جان ای زاغ چون میرم درین صحرا خدا را استخوانم را ببر پیش سگان افکن
7 جهان را ای فلک شبها به نور مه چه افروزی چو دارد شعله آه من این ویرانه را روشن
8 چو گشتم کشته در راهت ز من دامن کشان مگذر مباد از خون ناپاک من آلاید تو را دامن
9 ز بامش گر رسد مرغی ز جان طعمه مده جامی که قوت طایر قدسی نشاید دانه ارزن