1 مرد باید بهر کجا باشد عزت خویشتن نگهدارد
2 خود پسندی و ابلهی نکند هر چه کبر و منی است بگذارد
3 بطریقی رود که مردم را سر موئی ز خود نیازارد
4 همه کس را ز خویش به داند هیچکس را حقیر نشمارد
5 سر و زر در طلب نهد آنگه تا مگر دوستی بدست آرد
1 دوش نسیم سحر بادم مشک وز باد نزد من آمد مرا مژده جانبخش داد
2 گفت که دارای ملک خسرو جمشید فر آنکه مشید از اوست قاعده دین و داد
1 زهی خجسته شبی کز درم نسیم سحر بفرخی و سعادت بمن رسید خبر
2 که تاج دولت و دین سرور زمان و زمین که بر زمین و زمان باد تا ابد سرور
1 گر شود در عشق جانان جان شیرینم تلف هر زمان افزون بود دل را بمهر او شعف
2 چشم من گر رسته دندانش را بیند بخواب از خیال روی او گوهر شود همچون صدف