1 آنجا که به فال نیست آزردن دوست واجب کند از دوست ستم بردن دوست
2 صبعست ولی به کام دشمن بودن نازیدن دشمن بتر از مردن دوست
1 عیبم مکن که دوست ندارم رقیب را کز دست او به خواب نبینم حبیب را
2 گر من شکایتی کنم از غصه رقیب از باغبان رسد گله ای عندلیب را
1 روز برف است بیایید و بیارید شراب تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب
2 میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب
1 چو عکس لعل تو بر دیده بگذرد ما را خیال خال تو در حالت آورد ما را
2 کرامت می لعلت به معجزات خیال نکرده چاشنیی هوش می برد ما را