- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد زهی با بسته سودا که از سر باخبر باشد
2 کسی کز قامت جانان به طوبی سر فرود آرد دراز اندیشه خوانندش ولی کوته نظر باشد
3 مرا سریست با مهرت که آن دیگر نخواهد شد کجا مشغول جانان را تمنای دگر باشد
4 دل اهل نظر مشکن بر افشان زلف مشکین را تسلسل چون روا داری که در دور قمر باشد
5 خیالت گرچه هر ساعت کشد از چشم تر دامن بهنگام نظر خواهد که چشمم بیشتر باشد
6 ز زلف و چشم او خواهم که بختم روی بنماید که شام تیره روزان را همین مهر سحر باشد
7 دگر در مجلس ای ساقی میاور باده نوشین که سر مستان چشمت را می از خون جگر باشد
8 به پیش چشم من چون تو خیالی نگذراند دل خیال است این که هر کس را بدین دریا گذر باشد
9 چه نقصان گشت عاشق را اگر خوانند بد نامش کمال است این که در عالم به بدنامی سمر باشد