- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی کجاست که آن دل سرشته با غم نیست چون زلفِ خوب رخان بام و شام درهم نیست
2 جهان بخست دلم را به تیغ کین و ستم که در جهانش بجز وصل دوست مرهم نیست
3 به پرسشی و سلامی ز دوست خرسندم فغان و داد ز جور و جفاش کان هم نیست
4 هلال عید اگرچه به چشم خلق نکوست ولی چو ابروی جانان همیشه در خم نیست
5 صبا به سوی نگارم گذر کن از سر لطف بگو که غیر غمم یار غار و همدم نیست
6 وگر ز حال جهان پرسدت بگو با او بیا که جز دل گرمی و آه سردم نیست
7 فراغتیست ز حال جهان ترا لیکن مرا ز روی تو جانا قرار یک دم نیست
8 طبیب درد دلم را اگر کند چاره بگو که جز غم هجران دوست دردم نیست
9 دلم به سایه سروی نشست بر لب جوی چرا که از سر ما سایه ی قدت کم نیست