1 آن یار که راحت روان است کجاست شد دور ز چشم من نهان است کجاست
2 جائی نبرم گمان که پرسم خبرش حوراست. ملک. پریست جان است کجاست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 به وقت صبح نشیند کسی چنین بیکار مخسب ساقی و برخیز جان باده بیار
2 در آب بسته فکن از صراحی آتش تر که زود بگذرد این خاکدان باد وقار
1 تا سر زلف تو شوریده و سرکش باشد کارمن چون سر زلف تو مشوش باشد
2 عشقت آن خواست که در راه تو تا جان دارم بار عشق تو بر این جان بلاکش باشد
1 یا جانم ازین قالب دلگیر برآرید یا کامم از آن دلبر کشمیر برآرید
2 تا فاش شود قصه دیوانگی ما یک روز مرا بسته به زنجیر برآرید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به