آن عید جان کجاست که قربان او شویم از جامی غزل 378

آن عید جان کجاست که قربان او شویم

1 آن عید جان کجاست که قربان او شویم دریک نظاره کشته جولان او شویم

2 جولانگهش کدام زمین است کز مژه خاشاک روب عرصه میدان او شویم

3 ما را تمتعی نبود از جمال او از بس که در مشاهده حیران او شویم

4 هر تشنه لب ز چاه کند جست و جوی آب ما تشنه لب ز چاه زنخدان او شویم

5 بگشای برقع از رخش ای باد نوبهار تا عندلیب تازه گلستان او شویم

6 پیچید به پرده های فلک دود آه ما چون شعله زن ز آتش هجران او شویم

7 با عاشقان بی سر و سامان خوش است یار جامی بیا که بی سر و سامان او شویم

عکس نوشته
کامنت
comment