- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کجا از دوزخ اندیشد تنی کز مهر تو سوزد چرا یاد بهشت آرد دلی کز مهرت افروزد
2 گر افلاطون شود زنده شود شیدا و چون بنده ز عشق آن لب و خنده زلفظش ابجد آموزد
3 روا باشد به جان تو که در دور زمان تو دل نامهربان تو ز جانم وام کین تو زد
4 دل آزارا جگر سوزا بسا شبها بسا روزا دلم با عشق جان سوزا به راهت دیده بر دوزد
5 ز وصلت گر شوم خرم مگر یکدم ز نم بی غم بسا شادی کزان یکدم دل پر دردم اندوزد
6 منم کز رنج بیداری به روز آرم شب تاری بدین خواری بدین زاری دلت بر من نمی سوزد