خارخار دل کجا در دیدهٔ ما می‌خلد از سعیدا غزل 291

خارخار دل کجا در دیدهٔ ما می‌خلد

1 خارخار دل کجا در دیدهٔ ما می‌خلد خار ماهی کی به چشم موج دریا می‌خلد

2 دستگاه صنع را انگشت رد هم نیست، رو خار چون از دست افتد باز در پا می‌خلد

3 بس که یاران ملایم‌طبع سنگین‌طینتند رشتهٔ گوهر به چشم سوزن ما می‌خلد

4 در دل مفلس نباشد آرزوی هیچ چیز خارخار اکثر به جان اهل دنیا می‌خلد

5 از ملایم ظاهران زنهار در اندیشه باش پنبه دارد نرمی و در چشم مینا می‌خلد

6 گفتگوی مدعی در بزم ما کردن خطاست حرف بدگو هم سعیدا بد به دل‌ها می‌خلد

عکس نوشته
کامنت
comment