دل گم کرده‌ی خود از حکیم نزاری قهستانی غزل 929

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

دل گم کرده‌ی خود را ز کجا می‌جویم

1 دل گم کرده‌ی خود را ز کجا می‌جویم روز و شب در طلبش گرد جهان می‌پویم

2 مگر از آهِ دلِ سوخته یابم اثری هر کجا می‌رسم از خاک هوا می‌بویم

3 تا مگر زو خبری یابم و بویی شنوم غمِ دل با همه کس می‌روم و می‌گویم

4 خود سر از پیش نیارم ز خجالت برداشت که ببرد آتشِ این حادثه آب از رویم

5 بر دلِ شیفته آخر چه ملامت که هنوز به هوس میل نظر می‌رود از هر سویم

6 منم اکنون و نزاریِ به زاری زاری که نه زورست و نه زر در کف و در بازویم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر