شب کجا رفتی که دور از روی تو خوابم از جامی غزل 219

شب کجا رفتی که دور از روی تو خوابم نبرد

1 شب کجا رفتی که دور از روی تو خوابم نبرد بس که کردم گریه حیرانم که چون آبم نبرد

2 چون غریبان شب نیفتادم به کنج مسجدی کاروزی ابرویت تا طاق محرابم نبرد

3 عشق تو آمد چنان شیرین که هرگز ذوق آن از دل و جان تلخ گوییهای احبابم نبرد

4 از ره عشقت نماندم باز هرگز کز قفا در رگ جان زلف تو افکنده قلابم نبرد

5 در شب زلفت نگشتم گم که ماه عارضت پیش پیش ره چراغ از نور مهتابم نبرد

6 جست و جوی گوهر وصل تو کردم عمرها از جهان رخت بقا جز درد نایابم نبرد

7 جامیم من تا بدیدم جام میگون لبت سوی میخانه بجز میل می نابم نبرد

عکس نوشته
کامنت
comment