- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن خوشدلی کجا شد و آن روزگار من وآن قامت چو سرو روان نگار من
2 کارم ز دست رفته و بارم ز غم به دل از روی مرحمت نظری کن به کار من
3 زان رو به کوی دوست گذارم نمی فتد بگرفت اشک دیده ی من رهگذار من
4 غم دامنم گرفت به دست جفا از آنک یک لحظه غم نمی خوردم غمگسار من
5 ای نور هر دو دیده ز هجران روی تو آشفته همچو زلف تو شد روزگار من
6 بودم ز لعل باده ی تو مست و بی خبر بشکست چشم مست تو جانا خمار من
7 زاری من گرفت جهانی به هجر و او هرگز نظر نکرد به احوال زار من