آنجا که عشق آمد کجا پند از سلمان ساوجی غزل 203

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود؟

1 آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود؟ در معرض خورشید، کی نور سها پیدا بود؟

2 رندیست کار بیدلان، تقوی شعار زاهدان آری دلا هر کسوتی، بر قامتی زیبا بود

3 آنکس که آرد در نظر، روی چنان و همچنان عقلش بود بر جا عجب گر عقل او بر جا بود

4 من در شب سودای او، دل خوش به فردا می‌کنم لیکن شب سودای او ترسم که بی فردا بود

5 گرچه سخن راندم بلند، از وصف قدش قاصرم هر چیز کاید در نظر، قدش از آن بالا بود

6 گفتم که بالای خوشت، اما بلایی می‌دهد گفتی: بلی در راه ما، این باشد و آنها بود

7 او ریخت خون چشم من، دامن گرفت از خون مرا او می‌کند بر ما ستم، لیکن گناه از ما بود

8 تابی ز شمع روی او، گر در تو گیرد مدعی! آنگه بدانی کزچه رو پروانه نا پروا بود؟

9 در آب می‌جستم تو را دل گفت: کای سلمان بیا! در بحر عشقش غوص کن، کان در درین دریا بود

عکس نوشته
کامنت
comment