- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کجا شدی که فراتر نمی شوی ز مقابل چه غایبی که چنین حاضری به شکل و شمایل
2 درونِ خانۀ چشمی کدام حاضر و غایب مقیمِ سینۀ تنگی کدام خارج و داخل
3 به تن جدایم و جانم به خدمتِ تو ملازم به شخص دورم و دستم به گردنِ تو حمایل
4 ملازمِ تو وجودم نه حاضرست و نه غایب مصاحبِ تو دلم در مراحل است و منازل
5 مگر به بحرِ فراقت به بادبانِ تضرّع رسد هر آینه این کشتیِ امید به ساحل
6 وگرنه درد و دریغا که روزگارِ گرامی به هرزه می گذرد وز دریغ و درد چه حاصل
7 چه حاجت است که من حالِ خویش بازنمایم سرشک دیده بگوید که روشن است دلایل
8 ز دستِ عشق همه عمر هیچ کار نکردم که لایق است و پسندیده پیشِ مردمِ عاقل
9 مرادِ طالبِ او در مشاهده ست وگرنه به یک نظر متصرّف کند مجاهده باطل
10 بهانه در رهِ مجنون محبّت است و از آن جا غرض تفرّجِ لیلیست در طوافِ قبایل
11 نزاریا تو و شوریدگی و رندی و مستی که خویِ عشق به دیوانگیست راغب و مایل
12 گمان مبر که دگر باره عقل گِردِ تو گردد وگر به شعبده بر گردنش نهند سلاسل