-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم بیا، که بی رخ خوب تو بیش مینتوانم
2 بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟
3 چگونه باشد در دام مانده حیران صید ز جان امید بریده؟ ز دوری تو چنانم
4 هوات تا ز من دلشده چه برد؟ چه گویم جفات تا به من غمزده چه کرد؟ چه دانم؟
5 ببرد این دل و اندر میان بحر غم افگند سپرد آن به کف صد بلا و رنج روانم
6 بلا به پیش خیال تو گفت دوش دل من که: پای پیشترک نه، ز خویشتن برهانم
7 ز گوشهای غم تو گفت: میخورم غم کارت ز جانبی ستمت گفت: غم مخور که در آنم
8 درین غمم که: عراقی چگونه خواهد مردن؟ ندیده سیر رخ تو، برای او نگرانم